داستان مدیریتی: مشکل من و تختخواب

داستان مدیریتی: مشکل من و تختخواب
🔴از همان دوران کودکی تا همین الان هم که بزرگ شدهام، همیشه فکر میکنم شبها کسی زیر تختم پنهان شده است.
🔹خلاصه تصمیم گرفتم به یک روانپزشک مراجعه کنم. آشنای یکی از دوستانم روانپزشک بود. پیش او رفتم و مشکلم را گفتم. روانپزشک گفت: «باید یک سال هفتهای یک جلسه ویزیت بشی تا درمانت کنم.»
🔹ویزیت هر جلسه پنجاه هزار تومان میشد. هم هزینهاش زیاد میشد و هم خیلی وقتگیر بود. چند ماه بعد که رفته بودم به دوستم سری بزنم، روانپزشک هم آنجا بود. پرسید: «پس چرا نیومدی؟»
🔹گفتم: «خب، جلسهای پنجاه هزار تومان، برای یک سال خیلی زیاد بود. یک نجار من رو مجانی معالجه کرد.»
🔹پزشک با تعجب گفت: «عجب! میتونم بپرسم اون نجاره چطور تو را معالجه کرد؟»
🔹گفتم: «به من گفت اگه پایههای تختخواب را ببُری دیگه هیچکس نمیتونه زیر تختت قایم بشه!»
✅ نتیجه راهبردی:
🔸منظر اول: برای هر تصمیم گیری شتاب نکنیم و کمی بیندیشیم.
🔸منظر دوم: حل مشکلات ممکن است راه حلهای متفاوتی داشته باشد. برخی راه حلها ریشهای هستند و برخی سطحی و موقت. بهتر است راهحلهایی را دنبال کنیم که مشکلات را علمی و ریشهای حل کنند تلاشی که امروزه به آن توجهی نمیشود و به دنبال کارهای ضربتی، زودبازه و نمایشی هستیم.
🔸منظر سوم: قابل توجه مشاوران مدیریت؛ لازم است راهحلهای متفاوتی بسته به شرایط مدیران ارائه شود.
نظر و تفسیر شما در مورد این حکایت چیست؟
💞یا ارحم الراحمین💞
اقای سید عزیز غفاری